چگونگی شروع رویکرد مراجع محوری راجرز


روی مادر بسیار باهوشی کار می کردم که پسر آتشپاره ای داشت . مشکلش ، طرد کردن صریح پسرش بود اما با گذشت چند جلسه گفتگو نتوانستم وی را متوجه این قضیه کنم . من گفته های او را جمع بندی کردم و سعی کردم به وی کمک کنم قضیه را از این بعد نگاه کند . اما به جایی نرسیدم . بالاخره تسلیم شدم . به او گفتم مثل اینکه هر دو خسته شده ایم و به جایی نمی رسیم و گفتم شاید بهتر باشد تماس مان را قطع کنیم . او هم قبول کرد . مصاحبه را تمام کردیم و دست دادیم . به طرف درب دفترم حرکت کرد . ولی هنوز به درب دفترم نرسیده بود که برگشت و پرسید «شما همین جا با بزرگسالان مشاوره انجام می دهید .» وقتی جواب مثبت مرا شنید گفت «خوب من کمک می خواهم».

دوباره سرجایش نشست و شروع کرد به فاش کردن ناامیدی خودش از ازدواج و مشکلاتش با شوهرش از شکست ها و آشفتگی های ذهنش حرف زد‏‏ ، حرفهایی که با «شرح حال ، سترونی که قبلاً داده بود کاملاً فرق می کرد» . از همان جا بود که درمان واقعی شروع شد و با موفقیت زیادی خاتمه یافت .

این ماجرا یکی از آن ماجراهایی بود که مرا به این حقیقت رهنمون ساخت که خود مراجعان بهتر از هر کس دیگری عامل و مسبب ناراحتی هایشان و سمت و سوی آن را می شناسند . آنها بهتر از هر کسی می دانند که کدام مشکلاتشان بسیار مهم و حیاتی اند و چه تجربه هایی در اعماق وجودشان دفن شده است . براساس همین نوع ماجراها بود که دریافتم جز در مواقع ضروری که باید از ذکاوت و دانشم استفاده کنم . بهتر است تعیین مسیر درمان را به عهده مراجعان بگذارم…

No comment

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *