مغز ما طوری طراحی شده است که مدام در حال صحبت کردن و قضاوت کردن باشد. به جملههای زیر دقت کنید:
- نکنه رئیس بخواد اخراجت کنه؟ چرا جواب سلامتو سرد داد؟
- هی مراقب باش باز تصادف نکنی.
- باز که مثل همیشه انقدر خوردم که دارم میترکم. من که درستبشو نیستم.
- فلانی همیشه همینطوری بوده، درست نمیشه!
- من چقدر بدشانسم!
- …..
مغز ما عادت دارد که در مورد همهچیز، گذشته، آینده، عملکرد خودمان و دیگران و خوب و بد بودن دنیا، اظهارنظر و قضاوت کند. میشود او را به یک گزارشگر ورزشی یا نوعی رادیو تشبیه کرد که بدون توقف در حال پخش است. او در مورد همهچیز دیدگاهی دارد. و البته بایستی به این موضوع اذعان کنیم که این یکی از مهمترین ویژگیهای مغز ما و در واقع یک موهبت مهم است. این که ما توانایی حرف زدن و فکر کردن داریم، باعث شده است که ما اشرف مخلوقات باشیم و خوب، توانایی مغز ما برای ارزیابی همهچیز، به ما این فرصت را داده تا بتوانیم از گذشته درس بگیریم و رفتارمان را اصلاح کنیم.
تصور کنید که تازه تماس تلفنی با همسرتان را تمام کردهاید و ذهنتان شروع به ارزیابی و اظهارنظر در مورد این مکالمه کرده است. مثلاً معتقد است که او سردتر از حد معمول با شما برخورد کرده و به نظر میرسد که باید منتظر یک مشاجره باشید. در چنین شرایطی، شما این فرصت را پیدا میکنید که این تهدید احتمالی را بررسی کرده و برایش راهحل مناسبی پیدا کنید. اما مسئله اینجاست که خیلی از اوقات، مغز به یک هشدار ساده رضایت نمیدهد و به ساختن سناریوهای ترسناک ادامه میدهد. گاهی اوقات این موضوع به حدی ادامه پیدا میکند، که به هم میریزیم و برای بهتر شدن حال خود ممکن است دست به هر کاری بزنیم.
اگر چیزهایی که گفته شد برای شما آشناست، بههیچوجه نگران نباشید. مغز شما، کاملاً طبیعی است و در واقع دارد کارش را به بهترین حالت انجام میدهد. واقعیت این است که یکی از آرزوهای مهم انسانها ممکن است این باشد، که بتوانند مغزشان را برای مدتی خاموش کنند. در واقع انسانها کارهای زیادی برای خاموش کردن صدای مغزشان انجام میدهند. آنها تلاش میکنند حواسشان را پرت کنند، پرخوری میکنند، مواد مصرف کنند و یا هرکار دیگری که بتواند مغزشان را برای مدتی خاموش کند. البته نکتهی اصلی اینجاست که مغز ما سمجتر از این حرفهاست که به این راحتیها بشود آن را خاموش کرد. پس هرگونه تلاشی برای این که آن را خاموش کنیم، در نهایت محکوم به شکست است.
پس چه باید بکنیم، وقتی که مغزمان شرایطی را که وجود دارد، بیش از حد تحلیل میکند و با تحلیلها، قضاوتها و ارزیابیهایش باعث ایجاد مشکلاتی برای ما میشود؟ پاسخ این پرسش این است که شما نمیتوانید مغزتان را خاموش کنید تا با تحلیلهایش شما را آزار ندهد، اما میتوانید به جای درگیر و همراه شدن با این تحلیلها، آنها را تماشا کنید و اجازه ندهید که درگیر شدن با آنها حالتان را خراب کنند.
بگذارید برایتان مثالی بزنم. فرض کنید یکی از دوستان شما با ناراحتی زیادی پیش شما میآید و شما با آرامش به حرفهای او گوش میکنید. حرفهای او با منطق زیاد جور درنمیآید، با اینوجود شما میدانید که او ناراحتتر از آن است که بتوانید با او بحث کنید. بنابراین صرفاً به حرفهایش گوش میکنید و اجازه میدهید صحبت کند. در چنین شرایطی، با این که شما به حرفهای دوستتان توجه میکنید، مثل آن است که از بیرون ماجرا آن را تماشا میکنید و در نتیجه بیش از اندازه درگیر آنها نمیشوید.
یکی از بهترین راههایی که میتوانید به رابطهی بهتری با مغزتان برسید این است که
- حضور بخش قصهگوی مغزتان را بپذیرید.
- به جای تلاش برای کنترل کردن مغزتان، به حرفهای او گوش کنید.
- هشیارانه انتخاب کنید که کدام فکر را بپذیرید و کدام را نپذیرید.
[box type=”note” bg=”#” color=”#1777c1″ border=”#” radius=”100″ fontsize=”15″]در تلگرام نیز همراه باشید imNamdar@[/box]
No comment