قدرت فکر در تغییر سرنوشت


چرا شما دقیقاً در این لحظه، این صفحه را باز کرده اید و این مطلب را می خوانید؟ اگر خوب دقت کنید، متوجه می شوید که این یک سؤال مهم و اساسی در زندگی شماست. سؤالی که پیدا کردن پاسخ آن، می تواند سرنوشت زندگی شما را به طور کامل تغییر دهد. خواهش می کنم حتی برای یک لحظه هم به این فکر نکنید که در دام یک جو سازی ژورنالیستی گرفتار شده اید. قضیه خیلی جدی تر از این حرف هاست.

اجازه بدهید کمی برایتان توضیح بدهم تا قضیه شفاف تر شود.

همه ما آدم ها، صبح ها از خواب برمی خیزیم، به مشغولیت های روزانه خود می پردازیم، با دیگران صحبت می کنیم، صحبت های دیگران را می شنویم، به مکان های مختلف می رویم. با آدم های مختلف دیدار می کنیم. اما دقیقاً در همان لحظه ای که مشغول انجام این امور هستیم، تعداد کمی از ما به این می اندیشیم که چرا داریم این کار را می کنیم، و آیا اساساً این کاری که انجام می دهیم کار درستی است یا نادرست.

images?q=tbn:ANd9GcQLBR1V7s
قدرت فکر در تغییر سرنوشت

بگذارید با هم یک مثال را مرور کنیم. شما در خانه نشسته اید که یکی از دوستانتان تماس می گیرد و شما را برای یک میهمانی دعوت می کند. شما ده دقیقه فرصت دارید که آماده شوید و به میهمانی بروید. می توانیم حالت های مختلفی را برای واکنش شما تصور کنیم. در حالت اول، شما خیلی خوشحال می شوید و بلافاصله از جا می پرید تا لباس های خود را عوض کنید و به میهمانی بروید. در حالت دوم، شما چند لحظه، و فقط چند لحظه فکر می کنید. به این فکر می کنید که در آن میهمانی با چه کسانی دیدار می کنید؟ چه صحبت هایی ممکن است رد و بدل شود؟ آیا رفتن به این میهمانی برای روحیه شما مناسب است؟ و یا با نگاهی دراز مدت تر، آیا رفت و آمد با این افراد، برای آینده شما مفید است؟ همین چند لحظه کوتاه، به شما این فرصت را می دهد که شرایط را بررسی کنید. اگر رفتن به میهمانی را مناسب ندیدید، خیلی مطمئن و قاطع تصمیم می گیرید که به میهمانی نروید، اما اگر همه شرایط مناسب بود، شما به سرعت برمی خیزید تا برای رفتن به میهمانی آماده شوید، در حالی که زمان زیادی را از دست نداده اید. شاید با نگاه بیرونی، بین حالت اول و دوم تفاوت زیادی احساس نشود، اما حقیقت این است که همین چند لحظه اندیشیدن، اساسی ترین تفاوت میان انسان های متفکر، با سایر انسان هاست.

images?q=tbn:ANd9GcSBrjpvbwnpvgNRPuvlCTk6 ea8N smR42iLOHyt 23puTVaA5J

البته رسیدن به موقعیتی که آدم بتواند در هر لحظه به کاری که انجام می دهد بیاندیشد و تشخیص بدهد این کار درست است یا خیر، گذر از مراحل مختلفی را می طلبد که واقعاً چندان کار سختی نیست و ارزشش را دارد.

فکرش را بکنید، اگر ما بتوانیم به این قدرت برسیم که در هر لحظه تصمیم درست را از تصمیم نادرست، و کار مفید را از کار مضر تشخیص بدهیم، و آن قدر به خودمان ایمان داشته باشیم که به آنچه که مناسب تشخیص داده ایم، عمل کنیم، چه زندگی لذت بخشی خواهیم داشت.

مانند کسی که در یک شب تاریک، که اکثر آدم ها قدرت دیدن ندارند و مدام به در و دیوار می خورند، یا در چاله و چاه می افتند، به عینک مادون قرمز مجهز شده و راه را شفاف و واضح می بیند و در مسیر درست قدم بر می دارد. حتی شاید بتواند دست کسی را هم که دارد در چاه می افتد بگیرد و او را نجات بدهد.

عمل کردن به دستورات عقل، باعث می شود که عقل روز به روز قوی تر و قدرتمندتر شود. مثل ورزشکاری که ماهیچه های خود را زیر بار تمرین روزانه، ورزیده تر و ورزیده تر می کند

این احساس زیبا، فقط چند قدم با ما فاصله دارد.

اولین نکته ای که باید برای قدم گذاشتن در این مسیر بدانیم، این است که همه ما توانایی لازم برای انجام این کار را داریم. چرا که انسان به ابزار قدرتمندی به نام عقل مجهز شده که به طور قطع، مهم ترین سرمایه آدمی است. (۱)

عقل مانند یک اقیانوس بیکران است که اکثر ما آدم ها حتی به اندازه یک فیتوپلانگتون هم از آن بهره برداری نمی کنیم. کافی است این سرمایه بزرگ را برای تشخیص کار درست از کار نادرست به کار بگیریم و نتیجه این تشخیص را اجرا کنیم. این مسأله، در نگاه اول ممکن است دشوار به نظر برسد. دانشمندان مختلف در طول تاریخ، بحث ها و مطالعات گسترده ای بر روی این موضوع که چه چیزی حقیقت است و چه چیزی باطل، و چه کاری خوب است و چه کاری بد، انجام داده اند و نظرات مختلفی را هم ارائه کرده اند. اما به نظر من این قضیه آن قدرها هم پیچیده نیست. من چند قانون بلدم که شاید بتواند در این مسیر به ما کمک کند. قانون هایی که مثل نکته های کنکوری، می توانند ما را در یافتن گزینه صحیح کمک کنند.

اولین قانون این است که، اگر ما واقعاً تصمیم گرفته باشیم که متفکرانه زندگی کنیم، و تلاش خود را برای یافتن حقیقت انجام دهیم، قطعاً راه درست را خواهیم یافت. این یک قانون است. قانونی که اجرای آن را خدا ضمانت کرده و ردخور ندارد. (۲)

قانون دیگر این است که اگر ما در مورد چیزهایی که خوب و بدش را می دانیم، قبل از انجام آن بیاندیشیم و کار درست را انتخاب کنیم، همین متفکرانه عمل کردن، ظرفیت ما را بالا می برد تا جایی که قدرت تشخیص خوب از بد را در شرایط دیگر نیز به دست می آوریم. (۳)

قانون مهم دیگر، این است که عمل کردن به دستورات عقل، باعث می شود که عقل روز به روز قوی تر و قدرتمندتر شود. مثل ورزشکاری که ماهیچه های خود را زیر بار تمرین روزانه، ورزیده تر و ورزیده تر می کند.

خواندن همین چند قانون، برای ما کافی است تا تصمیم بگیریم زندگی گذشته خود را کنار بگذاریم و زندگی جدیدی را شروع کنیم. زندگی زیبایی که در آن، عقل راهنمای ماست و لحظه به لحظه، برای رفتن یا نرفتن، گفتن یا نگفتن، دیدن یا ندیدن، انجام دادن یا انجام ندادن، ما را راهنمایی می کند. می دانیم که هر روز تمرین نکردن، ممکن است باعث شود عقل ما از فرم خارج شود. می دانیم که این مسیر ممکن است کمی طول بکشد، ولی همیشه طولانی ترین سفرها، با اولین گام شروع می شود.

پس، بیایید اندیشیدن را از همین لحظه و از همین جا شروع کنیم. اولین سؤال را من از شما می پرسم:

چرا شما دقیقاً در این لحظه، این صفحه را باز کرده اید و دارید این مطلب را می خوانید؟

5 Comments

  • آیا احساس در تصمیم گیری عقل دخالت داره ؟؟؟
    آیا این واقعیت درسته که گاهی احساس آدمی جلوی تصمیم گیری های عاقلانه رو می گیره ؟؟
    حال با این اوصاف چه باید کرد ؟؟

    • مغز انسان از احساس و عقل هردو بهره میبرد اما همه ما یکی را برتر انتخاب میکنیم مثلا انسان هم دست چپ و هم دست راست دارد اما یکی بر دیگری غالب میشود ما با توجه به شرایط دو نیمکره مغز یکی از نیمکره ها رو غالب برتر قرار میدهیم نه اینکه بهیچ عنوان از دیگری بهره نمیگیریم بلکه در تصمیم گیریها اولویت و برتری با منطق یا احساس خواهدبود پس در یک جمله چه تصمیمهای احساسی چه منطقی هر دواز مغز نشات میگیرند و برعکس عامه مردم که احساس را از قلب میدانند تصمیمات احساسی و منطقی از دو نیمکره مغز صادر میشود جهت اطلاعات تکمیلی به دیگر اطلاعات سایت و متخصصین مراجعه نمایید ممنون مهرداد نامدار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *