مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی
آرامش زندگی
صاحب امتیاز : مهرداد نامدار، روانشناس، درمانگر بالینی
با همکاری اساتید دانشگاه و تیم تخصصی روانشناسی
مشاوره
خانواده، ازدواج، اختلالات جنسی، اختلالات خلقی، اضطراب، وسواس
افسردگی،اختلالات یادگیری، تحصیلی، برنامه ریزی
خانواده، ازدواج، اختلالات جنسی، اختلالات خلقی، اضطراب، وسواس
افسردگی،اختلالات یادگیری، تحصیلی، برنامه ریزی
—
استعدادیابی کودکان و اجرای آزمون های تخصصی
—
برگزاری کارگاه های تخصصی و عمومی
مهارت زندگی، فرزند پروری، مادر و کودک و …
برگزاری کارگاه های تخصصی و عمومی
مهارت زندگی، فرزند پروری، مادر و کودک و …
آدرس : رشت، گلسار، خیابان 87، خیابان نواب، نبش کوچه شبنم، ساختمان صابر، واحد4
تلفن : 32120043-013
دفتر تهران: 09100911394
ـــــــــــ
آزمون آنلاين افسردگي BDI
(داراي تحليل اختصاصي توسط مهرداد نامدار، روانشناس)
(داراي تحليل اختصاصي توسط مهرداد نامدار، روانشناس)
—
شروع آزمرون افسردگي كاملا رايگان :
مهرداد نامدار، روانشناس و درمانگر باليني در رسانه
مشاهده آنلاين فيلم های دکتر مهرداد نامدار با موضوعات زير:
سلام و وقت بخیر..و تشکر از کانال پربار و عالیتون….سوال داشتم چرا با وجود ۶/۷سال زندگی مشترک ،از سمت زن یا شوهر فیلم/عکس سکسی در تلفن همراه وی مشاهده میکنیم؟!راهکاری بفرمایید!و اینکه با وجود برطرف کردن نیازها باز از سمت او این کارها دیده شود چکار باید کرد!….قبلا پیگیر پیامهایم بودید نهایت تشکر رو دارم.
سلام
دیدن عکس و فیلم پورنو میتونه یه عادت رفتاری و یادگیری قبلی باشه که با وجود داشتن همسر و تکمیل فرایند جنسی هنوز علاقه به خودارضایی یا ارضای چشمی نیازمند باشه که باید با مراجعه به روانشناس یا سکسولوژیست ریشه های این مشکل پیدا و رفع بشه
سلام من مشکل اعتیاد جنسی دارم لطفا بگید روانپزشک باید برم یا رونشناس خدا خیرتون بده کمکم کنید
سلام
بهتره پروسه درمان رو با مراجعه به روانشناس شروع کنین. اگر نیاز به دارو باشه خودشون شما رو به روانپزشک ارجاع میدن. اما قطعا نیاز به روان درمانی وجود داره
سلام آقای دکتر در پناه حق سلامت و موفق باشید 🌷
باتشکر از مطالب مفیدتون، آقای دکتر من خانمی ام دچار بی اشتهایی عصبی هستم که در کانال تلگرام فرمودید طوری ک بعد از مشکلی ک برام پیش اومد نزدیک ۹کیلو کم کردم. چارش چیه؟ روشی ک جلوگیری کنم از این کم اشتهایی عصبی چی هست؟
سلام، خیلی ممنونم
دلایل کاهش وزن و بی اشتهایی عصبی نیاز به بررسی تکمیلی داره. اما ورزش کردن و ایجاد شرایط گروهی و درجمع بودن بهمراه بررسی جدول پیشرفت روزانه که باید توسط روانشناس و انجام مراحل درمان باشه میتونه بهتون در کاهش مشکل کمک کنه
سلام اقای دکتر نامزد من ب طور بیمار گونه ای روی من و تمام مردای دیگه حساسه حتی من اگه درموردشون ناخواسته چیزی ب زبون بیارم عصبی میشه و فکر میکنه ک من بهش دروغ میگم یا دور از چشمش کارای پنهانی میکنم خیلی سعی میکنه ب من اعتماد داشته باشه تلاششو میبینم ولی نمیتونه خودشو خیلی اذیت میکنه هرس میخوره و تو خودش میریزه با داد زدن خودشو خالی میکنه ی جوری رفتار میکنه ک من قانع میشم شاید کارم اشتباه بوده من گذشته بدی نداشتم ولی خب با چند تا پسر در حد دوستی بودیم و این خیلی اذابش میده باهاش حرف میزنم ک چرا ب من اعتماد نداری میگه از جامعه ای ک توش هستیم بدم میاد همه دارن ب هم خیانت میکنن همه ب هم چشم دارن علارقم علاقه خیلی زیادش ب من تو اعصبانیت میگه تموم کنیم ولی من این اقا رو دوست دارم دوسال ک باهمیم با خیلی از مسایل دیگش کنار اومدم ولی الان نمیدونم باید چیکار کنم؟
سلام
نشانههایی که به آنها اشاره کردید، میتوانند نشان از اختلالات شخصیت و یا اختلالی جدی در ایشان باشند.
به شما پیشنهاد میکنم حتما و حتما قبل از عقد و رسمی شدن رابطه، به یک مشاور ازدواج مراجعه نمایید.
بنده قبل ازدواج با کسی رابطه جنسی نداشتم و عقیده داشتم که اولین رابطم باید با خانومم باشه بنده ۱ ماهی میشه عقد کردم و وقتی برای اولین بار با خانومم رابطه برقرار کردم نا خودآگاه یه سری افکار اومد به سرم مثل :همش همین بود ؟ زندگی ینی همین؟ کل زندگی همینه؟ و افکار پوچی و بی معنی بودن ازدواج و…. واینکه بنده با خانومم ۴ سال دوست بودم و از هر لحاظ با هم خوب بودیم و همدیگه رو دوست داشتیم
و خودم پا پیش گذاشتم برای ازدواج
الان این افکار زندگیمو تحت الشعاع قرار داده و باعث بوجود اومدن افکار ناراحت کننده شده برام
و اینکه بنده دچار وسواس فکری هم هستم یه مدتی با دارو خوب شدم وقطع کردم دارومو ولی بعد اولین رابطه دوباره به خاطر اضطراب و ترس از آینده وسواسم عود کرد و دوباره پیش پزشکم رفتم و الان درمانو ۱ ماهی هست شروع کردم سوالم اینه که میتونم امید داشته باشم ایشالله مشکلم حل شه؟ ممنون
اگر از سکس بپرسید، بله. همهاش همین بود که تجربه کردید.
اما معنی زندگی دو نفره و معنی ازدواج را اگر صرفا در رابطه جنسی دنبالش بگردیم، بله. همین اندازه پوچ و کممعنی است که به خاطرش هیچ نیازی به ازدواج نبود!
ازدواج جنبههای زیادی دارد که صرفا یک جنبه آن رابطه جنسی است. با تمرکز بر جنبههای دیگر آن و تلاش برای اینکه به آن اهداف برسید، میتوانید معنای بهتری به زندگی دو نفرهی عاشقانه خود بدهید.
سلام آقای دکتر نامدار فرزندم اینترن پزشکی است.ازیک سال پیش پس از آنکه در درمان یک بیمار مشکوک به +hiv ناخواسته niddleشد.ترس از این موضوع پس ازتستهای اولیه جهت تست نهایی به تهران مراجعه وپاسخ همه آزمایشها منفی بود .برای اطمینان چندین بار از بیمار موردنظر نیز تست گرفته شد وپاسخ ایشان هم منفی بود .اما این وسوسه بری پسرم پایان نیافت .اورا به بیمارستان مجهزی درشیراز بردم و از سلامت جسمی ایشان کاملا مطمئن شدم.اما پس از گذشت یکسال هنوز روحیه خودرابازنیافته وفکرمی کند بیمار است .ودرحالی که متآهل است و در انتظار ورود فرزندی به زندگیشان می باشد.بیشتر مواقع بی حوصله وافسرده است . نمی دانم با اوچه کنم؟ روانپزشک هم کمک زیادی نکرد. لطفا راهنمایی فرمایید. سپاسگزارمحبت وتوجه شما دلجو
سلام جناب دلجو
با توجه به اینکه پاسخ آزمایش بیمار و همچنین فرزند شما در طی مراحل مختلف منفی بوده، این فرضِ قطعی را در نظر میگیریم که فرزندتان کاملا سالم هستند. در این صورت میتوان گفت که فرزندتان شاید دچار نوعی “وسواس فکری” یا “اضطراب” شدهاند که او را درگیر نموده و رهایی از این افکار برای ایشان دشوار است.
بهتر است ایشان با یک روانشناس گفتگوهایی داشته باشند تا در خلال جلسات، روانشناس با ابعاد مختلف شخصیت و تفکر ایشان آشنا شده و با تشخیص اختلال، راهکارهایی برای بهبود شرایط ایشان ارائه نمایند.
سلام وقت بخیر
من متاهل هستم و 4 ماه که باردارم. از لحاظ جنسی با همسرم به مشکل خوردم. برای حل این مسئله به چه دکتری باید مراجعه کنم؟ شما می تونید کمک کنید؟
سلام
ذکر نکردید نوع مشکلتان چیست. درد و ناراحتی است یا میل جنسی ندارید.
اگر نوع اول است که با پزشک زنان که تحت نظر ایشان هستید مشورت نمایید
۹سلام استاد من توان تصمیم گیری ندارم و برام سخته و علاقه افراطی و حساسیت هایم نسبت به دوستم این مشکلو ایجاد کرده میخوام بهم کمک کنید
سلام
خیلی کلی نوشتید و اطلاعاتی ندادیدو متاسفانه با این جحم بسیار کم اطلاعات نمیتونم کمکی کنم.
لطفا بیشتر توضیح بدید و اطلاعات بیشتری ارایه کنید.
سلام آقاي دكتر. خسته نباشيد. من يك دختر٢٦ ساله هستم كه به تازگي پسري براي ازدواج توسط يكي از اقوام معرفي شده. ايشون خيلي تو روابط با دخترهاي ديگر آزاد و راحت هستن و شوخي و بگو بخند مي كنن. و ميگن كه منظوري ندارن و كلا تو جمع خانواده و دوستاشون هم اينجوري هستن. ولي چون من يك تجربه بد در اين زمينه داشتم و ضربه خوردم از اين موضوع. نميتونم بهشون اعتماد كنم و كلا اينكار ايشون رو اصلا نمي پسندم. و زياد آدم مذهبي هم نيستن كه اين براي من تقريبا موضوع مهميه. ولي از طرفي ديدگاه هاي مهم مشتركي هم داريم كه تصميم گيري رو براي من سخت كرده.به نظرتون در آينده به مشكل جدي ميخوريم ؟
با تشكر
سلام
وقتی معیار اصلیتون دچار اشکاله باید بررسی بیشتری کنی تا ببینی آیا ایشون کاری غیرطبیعی انجام میدن یا شما حساسیتتون زیاده و یکی از موارد درست اینه که مسله رو باهاش مطرح کنی تا نتیجه گیری راحتتر باشه.
سلام
من میخواستم بدونم شما روش ISTDP هم کار می کنید؟
روش رواندرمانی پویشی کوتاه مدت و فشرده وقتی موثره که مشکل رو از شما بشنویم که نیاز به حضورتون هست
با سلام و خسته نباشید
اقای دكتر برای من یك موقعیت ازدواح پیش اومده كه قادر به تصمیم گیری نیستم، این اقا موقعیتها و شخصیت بسیار خوبی دارند، ولی برای من مسایل دینی بسیار مهم است، ایشون در ابتدای امر كه صحبت كردیم در مورد این مسایل نظرات متفاوتی نسبت به بنده داشتند ولی بعد از مدتی نظرشون عوض شد و گفتند كه میخواستن منو امتحان كنند چون خودشون به این عقاید پایبندند.
حالا من دچار تردید شدم كه ایشون صدقانه صحبت كردن و یا تحت تاثیر صحبتای من نظرشون عوض شد
لطفا كمكم كنین
سلام
اینکه آیا واقعا صادقانه صحبت کردهاند و یا نظرشان تحت تاثیر صحبتهای شما عوض شده را باید از گذشته ایشان فهمید. اگر معتقد به مسایل دینی و انجام دهنده مناسک دینی بودهاند، دوستان و آشنایان ایشان میتوانند گواهی دهند و باید تحقیقی در این زمینه انجام دهید.
اما اگر اینگونه نبوده و با حرف های شما نظر ایشان تغییر کرده کمی جای سوال دارد.
بهتر است قبل از اینکه رابطه رسمی شود، به یک مشاور ازدواج مراجعه نمایید تا با جلسات حضوری و آزمونهای مرتبط، از ابعاد روحی و روانی یکدیگر و اینکه آیا مناسب یکدیگر هستید یا نه، دید بهتری پیدا کنید و انتخاب آگاهانهتری داشته باشید.
سلام اقای دکتر.خانومی ۲۱ساله هستم.۸ماه پیش سزارین شدم با بیهوشی کامل. ۱ماه بعد یه دعوای شدید خانوادگی داشتم که خیلی سخت بود.یه طوری برام شوک بود.ماه بعد جشن دخترم بود که خیلی بد برگزار شدو هنوز اثارش نو ذهنم هست.به علت دعوا.بعداز اون اومدم خونه خودم و همون سب زلزله تومد و همزمان با زلزله سقف خونه حالت قولنج شکستن رو داشت و لوستر لرزید.از اون به بعد ترس وحشتناکی دارم.از همه صداها.تنهایی و…میترسم .الان ۸ماهه اصلا خونه خودم نرفتم و به علت ترس خونه پدرم هستم.کسی هم درکم نمیکنه.همش میترسم نکنه زلزله بیاذ و نتونم بچم رو نجات بدم.همش فکر میکنم یه اتفاق بدی میخواد بیوفته.واقعا خسته شدم.هیچ لذتی از بچم و زندگیم نمیبرم.مشکل چیه؟وباید چیکار کنم؟بلخشید طولانی شد.ساکن رشت هستم.
سلام
حملات اضطراب و افسردگی پس از زایمان میتونه برای هر کسی اتفاق بیفته و درمان داره نیاز به بررسی و مشاوره حرفه ای برای مدت دو الی سه ماه توسط یه روانشناس داری تا بتونی به اضطرابت چیره بشی پس به خودت کمک کن و زودتر پیش روانشناس برو
رشت هم شماره ۰۱۳۳۳۱۲۰۰۴۳ میتونه مشاوران خوبی بهت معرفی کنه
سلام و وقت بخیر خدمت جناب آقای دکتر،از وقتی. که یادم می آید همواره از موضوعی درزندگی رنج برده وهمیشه فرد نگرانی هستم و خیلی به موضوعات منفی فکر میکنم و به محض اینکه از مسئله و مشکلی خلاص میشوم،بعد از مدتی مشکل جدیدی در زندگی ام ایجاد میشود که مرا به شدت نگران میکند،ممنون میشم که راهنمایی بفرمایید
سلام.
بنظر میآید شما دچار یک چرخه فکری نادرستی که همراه با منفیگرایی زیاد است هستید. اینگونه مسایل نیاز به برسی دقیق دارد. با مراجعه به یک روانشناس باتجربه، میتوانید به این چرخههای نادرست آگاه شوید و از آن خلاص شوید.
سلام جناب دکتر من ۶ ساله ازدواج کردم ولی بعد از گذشت ۱ سال اول مشکلات زیادی داشتیم بیشتر در رابطه با روابط جنسی که من دیگه کششی نداشتم اصلا و حسی هم نداشتم که بخوام برم جلو ولی با این حال رفتم دکتر مسایل جنسی که قرص داد ولی بازم بر طرف نشد الان بعد از ۶ سال نه تنها احساسی نمانده بلکه به تنفر داره تبدیل میشود تا حدی که از خودمم متنفر شدم چون الان همسرم داره عذاب میکشه و نیازهای اون هم بر طرف نمیشه و طوری شده که من دیگه نمیخوام برم خانه در کل من تصمیم بر جدایی دارم چون موارد بسیاری دیگر بین ما پیش امده نظر شما چیست
سلام
قبل از هر تصمیم گیری ای با روانشناس مشورت کنید به نظر ، شما دچار افسردگی شدید و این تنفر میتونه افسردگی رو بیشتر کنه و افسردگی هم میتونه تنفر و نخواستنهاتو بیشتر کنه که با کمک روانشناس تصمیم بهتری میگیری
باسلام خدمت آقای دکتر و مجری محترم،خانمی هستم که بعداز حدود پانزده سال زندگی مشترک همیشه احساس میکنم همسرم توجهی به نیازهای عاطفی من ندارد .و اصلا قادر به ابراز محبت کلامی نیست.هرگز حال خوب و بد من را درک نمی کند و حتی در حال بیماری یا شرایط روحی نامناسب همدلی یا حتی احوالپرسی نمی کند.هروقت هم که نیاز به همدلیم را به او یادآوری می کنم می گوید تو خیلی حساس هستی.
واقعا مرز حساسیت درست یک خانم کجاست و آیا این بخاطر کمی عزت نفس من است؟
سلام
اگر شوهرت با تو بیرون میاد و وقت میزاره و کمکت میکنه و با تو خوبه و سعی در خوشحالیت داره ولی تو حتما محبتهای بیشتر و عالی تر میخوای باید به خودت کمک کنی که خوبیهاشو ببینی و کمتر به کارهایی که دوس داری و انجام نمیده فک کنی و تمرکزت به کارهایی باشه که برای تو و خوشحالیت انجام میده
سلام میخواستم بدونم هزینه ویزیت و مشاوره حضوری چقدره؟؟اگه ساعتیم هست لطف کنین بگین
سلام
با شماره 33120043 تماس بگیرید. همکاران راهنماییتان میکنند.
باسلام.ماه آخر بارداریم،هنوز نتونستم اسمی برای فرزندم انتخاب کنم،سردرگمم.لطفاراهنماییم کنین
سلام
این وسواس طبیعیه و بخاطر کمک بهتر برای خودت ده اسم برتر رو بنویس و مرحله به مرحله با مشورت با همسرت و دوستهات یکی یکی اسامی رو کم و محدود کن تا به اسم دلخواه نزدیک شی و در آخرین مرحله با همسرت یکی رو انتخاب و با خیال راحت در خلوتت با بچه ات رو صدا بزن و لذت ببر
آرزوی شادی برات دارم
سلام اقای دکتر وقتتون بخیر.خانمی ۲۷ ساله هستم ۴ ساله ازدواج کردم ولی تو زندگیم ارامش کافی ندارم.زود از رفتارهای همسرم عصبی میشم و نمیتونم خودمو کنترل کنم.خیلی حساس هستم و زودرنج .همش استرس دارم و بی حوصله هستم.اصولا خیلی کم شادم و این داره روی اطرافیانم تاثیر میزاره.باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید
سلام
به نظر تو زندگی دچار دور باطل و سردرگمی شدی
مرحله اول ایجاد شغل و مرحله بعدی ایجاد تنوع و عدم یکنواختی در زندگیت هست میتونی همچون همسرت وقت خالی کمتری داشته باشی تا کمتر فکر کنی در صورت امکان ورزش و کلاسهای مختلف میتونه آسیب رو کمتر کنه
سلام و وقت بخیر خدمت شما آقای دکتر.
من حدود یک سال است که ازدواج کردم و چند هفته دیگه عروسیمه و برای زندگی مشترک باید به شهر دیگری برم.نسبت به همسرم متاسفانه خیلی حساس هستم ،به کوچکترین کم توجهی از طرف همسرم واکنش منفی نشون میدم و مثل بچه ها گریه میکنم،با اینکه جفتمون علاقه مون بهم ثابت شده و هیچ شکی توش نیست،اما این حساسیت و زودرنجی هر دو مارو اذیت میکنه و از همه بدتر باعث میشه که بیماری پوستی من که با استرس و ناراحتی شعله میکشه،زیاد بشه و اوضاع روخیم وخیم بشه.خیلی ممنون میشم اگه راهنماییم کنید تا مشکلم رو پیدا کنم.
سلام
مشکل زودرونجی از اعتماد به نفس پایین توست افکار غلط و باورهای نادرست گاها مسیر حقیقت رو برای تو بسیار باریک میکنه و دایما با ذهن خوانی و منفی نگری سعی میکنی هیچ فردی به حریمت تجاوز نکنه و این همه تنگ کردن و باور غلط نسبت به رفتار و حرف دیگران باعث واکنش سریع و خشم شما میشه میتونی با تغییر باورهات و دیدن خوبیهای طرف مقابلت و نوشتن و دیدن هر روزه اونها و تکنیک سکوت و پاسخ پس از نیم ساعت به خودت کمک کنی تا کمال گرایی و زودرنجیت کاهش پیدا کنه و سعی کن با یه روانشناس خوب در تعامل باشی.
سپاسگزارم از راهنماییتون 🙏🙏🙏🙏
سلام در دفتر تهران شخصا حضرت عالی حضور دارید یا گروه تحت نظر شما میباشد توسط پزشکان دیگر مراجعین ویزیت می شوند ؟
سلام
بله در تهران هم مراجعین محترم توسط دکتر نامدار مورد مشاوره قرار میگیرند.
تلفن جهت هماهنگی: ۰۹۱۰۰۹۱۱۳۹۴
سلام لطفا روزهای کاری بهماه ساعت های حضورتون در دفتر رشت رو لطف کنید ممنون🌸
سلام
با دفتر تماس بگیرید، منشی راهنماییتان میکند.
تلفن: 33120043
سلام و وقت بخیر .یک روان شناس خوب خانم در رشت به من معرفی می کنید؟؟
سلام
خانم مریم گیاه تازه در مرکز مشاوره آرامش زندگی هم فعال هستند.
تلفن: 32120043
سلام دفتر گیلان هم خود حضرت عالی تشریف دارید؟؟؟
سلام.
بله
با سلام و وقت بخیر جناب آقای دکتر
کودکی دارم که 5سال و 9ماه دارد و از زمانی که بدنیا آمد و تمام دوران کودکی و حتی الان تا به این سن روزی شاید بالای چندین بار به هر دلیلی جیغ و داد و پیله گری دارد به حدی که به سر حد جنون مرا دیوانه میکند و از دست او افسردگی گرفتم الان حدود 3سال است که از مدرش جدا شده ام و دلیل اصلی را در قرصهای اعصاب و اعتیاد که هنسرم در زمان قبل بارداریم میخورد میبینم و او هیچ همکاری در این ضمینه نمیکند
و مانده ام چگونه کودکم را درمان کنم کودکم بسیار جسور و بزرگتر از سنش حرف میزند و اصلا نباید به او هیچ حرفی زد فوری ناله میکند مرا دعوا نکنید و ساعتها پیله میکند
دکتر سرحد جنون خسته شدم و ییمارم کرده درمانده ام
کودک پنج ساله اگر توانسته شما رو مدیریت کند یعنی شما دچار عدم رفتار مناسب و عدم قاطعیت و همچنین عدم محبت و صبوری لازم هستید و نیازمند یادگیری رفتار با کودک لجباز که در مرحله اول باید محبت کودک را اجرایی نمایید و در اسرع وقت به روانشناس مراجعه کنید
سلام وقتتون بخیر…بنده ۲۳ سالمه و یه خواستگار دارم که حدود یه سال و نیم پیش خواستگاری کرده بود ..ایشون همسایه ی ما هستن و من هم بنا به شناختی که از ایشون داشتم و خانوادم راضی بودن جواب مثبت دادم …ایشون در حین آشنایی مدرک تحصیلی وشغل داشتن بنده رو و تفاوت سنی رو ملاک دونستن و ما مشاوره قبل ازدواج رفتیم که در مورد این ۳ موضوع اظهار نظر شه از اونجایی که خود ایشون مشاوره خوندن..خلاصه مشاور این سه موردو ایراد نگرفتن و با توجه به حرفهایی که من زدم مشاور منو تایید کرد…ایشون باز دوباره اون ۳ موردو مطرح کردن که واسم مهمه فلان منم گفتم من در حال حاضر اینهایی که میگیدو ندارم ولی بعدا تصمیم دارم که انجام بدم با توجه به حرفایی که زدم بازم حس میکردم یجوریه خلاصه کشدار نکردمو گفتم بنظرم رابطه ی ما بی فایده ی تموم کنیم بهتره …خلاصه تموم شد تا الان که دوباره ازمن خواستگاری کرده و گفته مهم اخلاق و خونواده ی ما به درد هم میخوریم وووو..منم با ایشون صحبت کردم گفتم یه هفته فرصت میخوام که فک کنم الانم یه هفته شده هنوز خبری ازشون نیس که جواب بگیرن ..در صورتی که مادرش با مادرم در ارتباطه میرن میان مادره اصلا نپرسیده که چیشد جواب یه مزه ای بپرونه یا یه چی بگه…منم موندم نمیدونم فازشون چیه چرا اینجوری میکنن خواهان واقعی هی میپرسه دیگ…. الان موندم چیکار کنم آقای دکتر خواهش میکنم راهنماییم کنید خونواده ی خوبینا پسره هم خوبه ولی بازم حس دو دلی دارم حس میکنم خیلی مقرراتین و وسواسیت دارن چون خواهرشون قبلا ازدواج ناموفق داشته شاید واسه اون میترسه نمیدونم اصلا..آقای دکتر من خودمم دختر هترمندی هستم خیاطی میکنم آرایشگری میکنم نقاشم…نه اینکه کلا بی عرضه باشم که انقد ایشون حساسیت به خرج میدن….الان من نسبت به ایشون خیلی دو دل شدم….دوس دارم هرچه زودتر پاسختونو ببینم ممنون
سلام
نظر مشاورتون رو نگفتید که پس از بررسی چه راهکاری بهتون داد
اما با توجه به شرایطی که شما تعریف کردید هر دو دچار وسواس و تردید هستید و این مشکل در زندگی میتونه براتون مشکل ساز بشه مراحل اشنایی باید همراه سوال جواب درست باشه که شما این مرحله رو خوب جلو نرفتید و از نظر من این یه ازدواج درست نمیتونه باشه
سلام خسته نباشید. ممنون از اینکه پیگیر مشکلات دوستان هستین. من خانمی ۱۹ساله هستم ۳ساله ازدواج کردم و یک پسر۱ساله داریم. منو همسرم بسیار به هم علاقمندیم و من همیشه از تمام وجودم دوسش دارم. متاسفانه سال اول زندگی به ایشون خیانت کردم اما مورد بخشش همسرم واقع شدم و خداروشکر بعد از اون ماجرا هردو تونستیم دوباره به اون ثبات قبل برگردیم. الان با گذشت دوسال ازاون ماجرا با کمال تاسف من چندشب به چتروم رفتم که واقعا هم هیچ قصد بدی نداشتم و حتی اونجا حرف هم به زور میزدم که همسرم متوجه این موضوع شدن و گفتن که میدونم قصد بدی نداشتی و کاری هم انجام ندادی ولی داری اعتماد منو ازیین میبری و این کارات علاقمو بهت کم میکنه
خواهش میکنم کمکم کنین ازتون تمنا میکنم چیکارکنم دوباره شوهرم مثل قبل بهم اعتماد کنه؟دارم دیوونه میشم اقای دکتر. امیدوارم بتونم ازحرفای گوهر بارتون امید بگیرم. ممنونم
سلام
چقدر خوب که تونستین با اون بحران کنار بیاین و حلش کنین.
وقتی که افراد وارد زندگی مشترک میشوند یکسری باید و نبایدهایی به زندگیشان اضافه میشه. یکی از اونها طریقه استفاده از شبکههای اجتماعی هست. به ویژه امروزه که استفاده نادرست از این شبکهها میتونه باعث مشکلات زیادی در میان زوجین بشه. بهتره با حساسیت بیشتری از این شبکهها استفاده کنید. همچنین خواندن این مقاله هم میتونه به شما کمک کنه.
https://mnamdar.com/%da%a9%d8%a7%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d9%85%d9%86%d9%88%d8%b9-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%aa%d8%a7%d9%87%d9%84-%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%b3%d8%aa%d8%a7%da%af%d8%b1/
https://mnamdar.com/%d8%a8%d8%a7-9-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d9%85%d8%b4%d8%aa%d8%b1%da%a9-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d8%a2%d8%b4%d9%86%d8%a7-%d8%b4%d9%88%db%8c%d8%af/
سلام خسته نباشيد
من خانمي33ساله هستم كه حدودا 13ساله ازدواج كردم و داراي دو فرزند پسر هستم
سالهاي اول زندگي متوجه شدم كه همسرم با به من خيانت شده و همين باعث شد كه اين شك هميشه برام بمونه الان هم هنوز چيزهايي باعث ميشه كه به اين فكر كنم كه همسرم عوض نشده و بازم به كارهاش ادامه ميده
از هيچ نظر براي همسرم كم نميذارم چون همسرم خيلي به مسائل جنسي اهميت ميدن و براي اينكه كمبودي نداشته باشن هيچ وقت سعي نكردم متوجه اين بشه كه من شايد دوست نداشته باشن ولي به خاطر اينكه بهونه دستش ندم هيچ وقت نذاشتم متوجه بشه كه من زياد به اندازه خودش تمايلي ندارم
نميدانم تا كي ميتونم ادامه بدم ولي خيلي خسته شدم از شك و بد بيني نسبت به آينده و حال
لطفا كمكم كنيد
از نظر مالي هم در وضعيتي نيستم كه بتونم از پس ويزيت دكتر حضورا برم
خيلي مسائل هم هست كه همه رو نميشه نوشت
رفع نیازهای همسر بصورت یکطرفه از ضعف خانمهاست و باید نسبت به این مساله مقاومتر بشید و این مساله رو با خودش در مییون بزاری
و اگه این قدرت رو نداری تنها راهت اینه که به خودت کمک کنی که به ایشون و کارهاش فکر نکنی و فقط به خوشحالی و شاد بودن خودت بپردازی
سلام آقای دکترمن 10 سال ازدواج کردم سختی های زیادی درزندگی داشتم 6 سال باهمسرم دوست بودم ار14 سالگی تا20 سالگی ترم 6 بودم پدرم راضی به ازدواجم شدازفروشندگی تااینکه الان مستخدم دولت هستم همیشه پابه پای همسرم بودم ازیک هفته بعدازدواجم متوجه خیانت همسرم تاالانی که وجودداره الان درحال حاضرکه بچه 4 ساله دارم تصمیم برای جدایی دارم همسرم علاوه برخیانت ازروزیکه ازدواج کردم کل زندگیش فقط پدرومادرش حتی بااینکه ازخانوادش محبتی نمیبینه اماهردرامدی که داره مامانش باهرترفندی ازش میگیره منم همون 1 سال اول متوجه شدم که مامانش حتی جداازاینکه ازپسرش میگیره ازمنم انتظارداره اماازشروع زندگی خیانت ودروغ میبینم به خانوادش میگم که پسرتون بایدبرای اینده بچه اش بایدکمی پس اندازکنه اماپاسخ مامانش درمقابل حرفام اینه که اون اگه پس اندازنمیکنه توکه برای بچه ات میکنی متاسفانه خونه وماشین بنام همسرم بعدازدواج هردوخریده باکلی بدهکاری بامن ازدواج کردبعدعقدم متوجه شدم که همه روبرای خانوادش هزینه کرده ،پدرم چندشرکت های معتبربراش کارپیداکرداماهیچ جایی ثابت نموندبه شغل خودش که راننده شخصی سواربرون شهری ادامه داددیگه منم ناامیدشدم کاری به کارش ندارم اماچون پدرمادرم ازاول ازدواج میدونستتن این واقعامنودوست نداره اماچون طلاق بدمیدونن خیلی سنتی هستن بااینکه حاضرن من بمیرم اماجدانشم یاتاپای لاق میریم اماجدانمیشیم سال گذشته بایه دختر20 ساله دوست شده بودمن بهش پیام دادم باگوشی خودش اونم زن شوهرداربوداماوقتی بهم گفت تواگه لیاقت داشتی همسرتونگه میداشتی پیش من نمی اومداون منوآزارمیده مامانشم تواین چندوقت همش بهم میزنگه که میخوادبدونه میخوام مهریه بگیرم یانه؟همسرم به مادرم گفت که مهریه اش بخوادبگیره اذیتش میکنم امااگه بخوادتفافقی جدابشه منم میام امضامیکنم جدامیشیم منم اصلاقصدمهریه نیست ازاولم نبوده امااون فقط به مادیات توجه میکنه توسالهایی که بامن ازدواج کردهم چیزبدست اوردحتی الان سابقه بیمه داره پدرم دیدکه من کارشناس ارشددارم امااون زیردیپلم دیپلمش براش ثبت نام کردودیپلمش گرفت امامن تواین سالهاچی بدست اوردم فقط عمرم هدررفت حتی یه کتاب هم تواین سالهابرام نخریدگفت مادرم که گفت توخواستگاری درس خوندن توربطی به پسرم نداره البته مادرش ازاول خواستگاری بامن بوداصلادوست نداشت من عروسش بشم خیانت همسرم باعث بانی مادرش همش میگفت این لاغرقدش کوتاه تااینه یه روزی تهران برای عروسی بستگانش رفته بودم مامانش متوجه من نشده بودکه اون اتاق خوابیدم داشت به خواهرزادش میگفت پسرم فریب دادپسرم میتونست بایکی خوشکل تروپولدلرترازدواج کنه انقدازم غیبت کردتااینکه بلندشدم که متوجه من بشه وقتی به پسرش گفتم هیچ عکس العملی به مامانش نشون ندادخانواده من خیلی چیزارومیدیدن امامیگفتن بری سرخونه یه بارمیگفت بچه داربشی بهترمیشی اماالان بعداین همه سال هیچی تغییرنکردنظرتون درموردجدایی من ؟
سلام
در مورد جدایی نباید یکطرفه نظر داد وو اطلاعات از همسرتون هم نیازه.
اما این مطالبی که نوشتید بهتره که مصمم باشید و زودتر از این زندگی فاصله بگیرید
سلام اقای دکتر. من یه دختر 18ساله هستم مدتیه که هیچ علاقه ای به زندگی ندارم .مشکل بزرگی در زندگی من نیست. فقط نمیتونم با بقیه ارتباط برقرار کنم نه با خانواده و نه با دوستان. اندک دوستانم ازمن دوری میکنن. واقعا نمیدونم هدف از زندگیم چیه و برای چی دارم تلاش میکنم.کوچکترین حرفی منو آزار میده و سریع ناراحت میشم .میشه گفت قبلا هم این دورانو داشتم ولی به شدت الان نبوده.
ممنون میشم کمکم کنین
دوست خوبم تو هم دچار افسردگی هستی و اکثر جوونها ی همسن تو میتونن و مستعد این نوع افسردگی هستن
با روحیه جنگندگی به جنگ با تنهاییت برو و با تنها نموندن و در جمع قرار گرفتن و اهنگهای شاد گوش کردن و فکر نکردنهای مداوم فلسفی و رها کردن خودت و خوش شدن با کارهای کوچک به خودت و روحیت کمک کن و با هدف گذاری برای آیندت از مرحله افسردگی گذر کن
اگر با یه روانشناس هم مشورت کنی میتونی جهت اهدافت رو مشخص کنی و با گذشت زمان به مرحله لذت بردن از زندگیت برسی
با سلام
حدود یک سال از عقدم و حدود 9 ماه از زندگی مشترکم میگذرد منو همسرم خیلی همدیگه رو دوس داریم و از روی عشق و علاقه با هم ازدواج کردیم.دوران عقد و سه ماه اول زندگی مشترک هیچ مشکلی نداشتیم همه چیز طبیعی و از هر نظر خوب و عالی بود , ولی بعد از اون با یک مشکل بزرگ و اساسی روبرو شدم . از ماه چهارم زندگی مشترکمون همسرم توی رابطه سرد شده و بی میلی نشون میده ، یعنی توی 6 ماه و نیم گذشته فقط 4 بار رابطه داشتیم اونهم بخاطر اصرار و ابراز ناراحتی از طرف من بود چون نگران سرد شدن زندگیمون بودم و از فاصله ای که بین ما ایجاد میشد ابراز ناراحتی میکردم ، ازآخرین رابطه مون هم 4 ماهی میگذره . توی این 4 ماه چیزی نگفتم تا ببینم آیا همسرم خودش میل به رابطه نشون میده یا نه . هر وقت هم باهاش درباره این موضوع صحبت میکنم جواب قانع کننده ای نمیده میگه زندگی فقط داشتن رابطه زناشویی نیستش . این درحالیه که ما طی شش ، هفت ماه گذشته فقط 4 بار رابطه داشتیم اونهم با فاصله 1 ماه ، 2 ماه و 4 ماه !!!!… هر دفعه به طریقی طفره میره مثلا شبها تا دیر وقت ( ساعت 2 ، 3 و گاهی دیرتر ) با تماشای تلویزیون خودشو مشغول میکنه تا من بخوابم بعدش به تخت خواب میاد. من آدم صبور و آرامی هستم در عین حال آدم سرد و بیروحی نیستم . این موضوع خیلی نگرانم کرده و جدیدا عصبی هم شدم و کلافه هستم . خود رابطه خیلی برام مهم نیست چیزی که ذهن منو مشغول و نگران میکنه علت نداشتن رابطه و مقاومت همسرم برای برقراری رابطه هستش . بمن ابراز محبت میکنه میدونم دوستم داره به شکلهای مختلف این دوست داشتن رو نشون میده و هر وقت هم بهش میگم رفتارت منو اذیت میکنه خیلی ناراحت و غمیگین میشه اما اقدامی برای حل مشکل نمیکنه. بارها مطالب و مقالاتی دانلود کردم از مشاوران مختلف ، اما هیچکدومش رو نخونده . این اواخر مطلبی رو توی اینترنت دانلود کردم که مشکلی مثل آنچه که بین ما هستش رو تحلیل میکرد و توضیح میداد، کنارش نشستم و براش خودم خوندم و ازش خواستم گوش کنه . اما وقتی تمام شد مظلومانه نگاهی بمن انداخت بدون اینکه چیزی بگه بلند شد و رفت خوابید در واقع ناراحت شده بود . نمیدونم چیکار باید بکنم. تازگیها همش فکر میکنم که باید ازش جدا بشم اما اصلا دلم نمیخواد این اتفاق بیفته چونکه آدم خوبیه منم واقعا عاشقشم ومیدونم اون هم خیلی دوسم داره. ازتون خواهش میکنم منو راهنمایی کنید. دیگه دارم عاجزمیشم .
سلام
وقتی توضیح شما این میشه که تو رابطه سرد شده ولی دوستون داره و شما متوجه دوست داشتنش میشید اما فکر جدایی میکنید و ایشونم جواب واضحی بهتون نمیده مطمنا شیوه ارتباطی شما دچار اشکال شده و در اولین فرصت باید مهارتهای ارتباط بین فردیتون رو بالا ببرید و با حرف زدن و درد دل کردن و پرسیدن مشکلات هم روحیه ایشون رو سنجش کنی و در مرحله بعد با کمک یه مشاور به بررسی فرایند جنسیتون بپردازید
مطمنا مشکلی برای این مساله وجود داره و با زیر یه سقف رفتن این مشکل بیشتر خودشو نشون داده که با صحبت و همکاری روانشناس میتونید مشکلو حل کنید
سلام آقای دکتر، وقتتون بخیر
من دختری 29 ساله هستم که از کودکی با کتاب رشد کردم و همیشه سعی کردم در زندگی عاقلانه تصمیم بگیرم، اما دو سالی هست که به خاطر کارها و رفتارهای آدمهای دوروبرم تعادل زندگیمو از دست دادم. اگه بخوام از اول بگم اینه که ورود من به دانشگاه کارشناسیم طوری بود که تمام دوستام نمی دونم چرا ولی با من بد برخورد می کردن و من همش سعی می کردم یه جوری خودم رو با هاشون جور کنم ولی اونا اصلا منو تحویل نمی گرفتن ولی چون همون طور که گفتم از کودکی با کتابای روانشناسی رشد کرده بودم و در خانواده روشنفکری بزرگ شده بودم هیچ وقت به کسی بی ادبی نمی کردم و فقط وقتی می دیدم فایده ای نداره ازشون جدا می شدم. تقریبا تمام سالهای کارشناسی رو تنها و یا با بچه هایی بودم که ازمن از نظر درسی خیلی ضعیف تر بودن. حتی استادها هم باهام خوب نبودن. مثلا من از همون اول هدفم دکترا بود و وقتی به استاد راهنمای کارشناسیم گفتم می خوام مقاله بنویسم می گفت نه نمی خواد! و من خودم شروع کردم به نوشتن و به پیش رفتن. متاسفانه این رفتار اونا باعث شد من خیلی از درون رنج می بردم ولی به خانوادم چیزی نمی گفتم تا ناراحت نشن.(من در دوره دانش آموزی خیلی فعال بودم و درسخون طوری که بچه ها همه باهام خوب بودن و اولین بار بود این هجمه از بی ادبی رو اون هم بی دلیل می دیدم) این باعث شد ارشدم جای خوبی قبول نشدم و حسادت استادها در دوره ارشد کار دستم داد. بلایی نبود که سرم نیاورده باشن. من بیشتر با کتاب درس می خوندم و واسه خودم مقاله می نوشتم اما الان که دارم واسه دکترا می خونم و مقالمو برای چند جا فرستادم و رد شده احساس بدی دارم. همش فکر می کنم این رد شدن کارم یعنی من تمام سال های گذشته که می نوشتم اشتباه بود؟ اعتماد به نفسم به شدت پایین اومده و همش فکر می کنم هیچی بلد نیستم. همش یاد دوران دانشجوییم می افتم و می گم چی می شد اگه فلان روز که از استادم پرسیدم :چی کار کنم؟ جوابمو می داد… کلا استادا یا بهم می گفتن واسه چی می خوای؟ یا می گفتن نه نمی خواد! حس می کنم آرزوهامو از دست دادم.و آرامشم کلا از دستم خارج شده. مدام آدم هایی که در طول 6 سال دیده بودمو نفرین می کنم. و می گم خدایا چرا وقتی با همه وجودم داشتم برای رسیدن به اهدافم تلاش می کردم باید آدم هایی سر راهم قرار بگیرن که منو از مسیرم جدا کنن. حتی به ازدواج هم نمی تونم فکر کنم. تورو خداااااا یه چیزی بگین. کمکم کنید. دختر پرشور و پراز اعتماد به نفس تبدیل شدم به یه آدم افسرده که فکر می کنه تمام درس و مقاله ای که نوشته اشتباه بوده و تا الان اشتباه مسیرو اومده…. چون مسلما وقتی در مسیر چیزای بیشتری می آموزم و به ذهنم می رسه و مقالات قبلی مو نگاه می کنم می بینم عه چقدر اشتباه کردم فلان جا و این دوباره منو یاد آدما می ندازه و کم کاری شان و ناراحتی پیاپی. ممنون می شم راهنماییم بفرمائید.
سلام
تو از موفقیتهات طوری حرف میزنی که انگار عدم موفقیت بوده و در هر مرحله گروهی رو مقصر میبینی که این از نشانه های حساسیت و وسواس و منفی نگریته که باید اصلاح بشه.
باید با توجه به شرایطت به حال خوبت برگردی و افکارت رو تغییر بدی پس میتونی با کمک روانشناست و کمی مثبت نگری به خودت بیشتر کمک کنی تا با داشته هات به خواسته هات برسی
مرسی از سایت خوبتون
سلام من چطوری میتونم سوالاتم بپرسم از آقای دکتر؟ خیلی خیلی حالم بده
سلام
میتونید با دفتر تماس بگیرید و وقت مشاوره حضوری بگیرید تا مسالهتون عمیقتر و دقیقتر بررسی بشه
راه دیگه اینکه ایمیل بزنید و یا همینجا سوالتون رو بنویسید و منتظر جواب بمونید
سلام
ببخشید من ازتون سوال پرسیدم چندین روز قبل ولی چرا جواب ندادین؟😢
سلام
چون تعداد سوالهایی که به دست ما میرسه زیادن و وقت آقای دکتر برای پاسخگویی کم، ممکن کمی زمانبر بشه
سلام آقای نامدار
بنده آقایی ۳۴ساله هستم ۱۳ساله ازدواج کردم و یک دختر ۸ساله دارم همسر مشاغل هست ایشون به اندازه ای که به شغلش اهمیت می دهد به من فرزندمان اهمیت نمی دهد و همه زندگیش شد ه شغلش پدر و مادرش اسرار دارند دختر ما باید شاغل باشد برای جدایی هم اقدام کردم ولی بخاطر فرزندمان جدا نشدیم لطفاً شما راهنمایی کنید
دوست خوبم این مورد باید با همکاری و مشورت با همسرت انجام بشه کار کردن و شغل داشتن لزوما بد نیست اما اگه معنای شغل بی اهمیتی خانواده و نداشتن مسولیت باشه مطمنا خوب نیست اما به نظر میرسه شما با شغل مشکل دارید نه نرسیدن به کارها اما این مورد رو با هم صحبتی با همسرت و یه روانشناس میتونی حل کنی
با سلام خدمت جنابعالی.
آیا امکان مشاوره غیرحضوری وجود داره؟ در مورد دختر ۶ ساله ام، واقعا ادامه دادن برای من غیرممکن شده. به سختی حرف گوش میده و گاها خودش رو به نشنیدن می زنه، و این کار رو به هر چیزی تعمیم میده، واقعا غیرقابل توصیفه، تشویق و تنبیه و بی توجهی و نادیده انگاری همه ی اینها رو امتحان کردم ولی بی نتیجه مونده
سلام
بله مشاوره تلفنی انجام میشه.
با مرکز تماس بگیرید راهنماییتون میکنن
013-32120043
سلام آقای دکتر. پسری دارم ۲۴ ساله .متاسفانه چند ماه پیش فهمیدم مدتی هست که از مواد توهم زا ( گل) استفاده کرده در حدود ۳ سال . اخیرا چندماهی تحت درمان بوده و ترک این مواد محرک زا برای من قطعی شده و مدام تحت نظر دکتری در تهران هست. اخیرا متوجه شدم توهمات زیادی داره. از جمله اینکه فکر میکنه من و مادرش پدر و مادر واقعی اون نیستیم و برخی دیگدی از توهمات. با حرف زدن با من . فقط من .تاکید میکنم فقط من اروم میشه و تقریبا هیچ روانشناس و روانپزشکی نتونستن باهاش ارتباط بگیرن. استدعا دارم راهنمایی کنید. من چند ن بت به دفتر تهران شما تماس گرفتم. متاسفانه کسی پاسخ گو نبود.
یکی از اثرات ماندگار گل اضطراب و شک هست که باید از روانشناس جهت راهکار مقابله کمک بگیرید من فعلا در رشت هستم و مراجع جدید در تهران رو نمیتونم بپذیرم اما میتونید به روانشناسان ترک اعتیاد مراجعه کنید
سلام آقای دکتر
خواستم بدونم روانشناس بالینی کارش چیه. مثلا تو کشورهای خارجی کسی که دوران نقاهت بعد از ترک رو میگذرونه و به اون ادم کمک میکنه و وقت بی وقت باهش در تماسه . آیا همچین کسایی رو تو ایران داریم و اگه جواب مثبته .حرفه اونها چیه و لطفا معرفی کنید. دوم اینکه بیماری که با اکراه دارو های روانپریشی میخوره و هنوز باور نداره بیماره چطور بایست حرف زد و راضی کنیم به روانشناس مراجعه کنن.
ممنونم که خوندین. منتظر پاسخ بی صبرانه میمونم
سلام
روانشناس بالینی کاهش اختلالات و بیماریهای روانی و رواندرمانی و کاهش مشکلات رو انجام میده و مراکز ترک اعتیاد مشاوران و مددکاران اجتماعی جهت پیگیری مشکلات دارند و جهت روانشناس همراه باید با مراکز مشاوره تماس بگیری و جهت دارو درمانی هم روانشناس در جهت انتقال اطلاعات و شیوه متقاعد کردن به مصرف دارو مناسبتر عمل میکند .
سلام آقای دکتر وقتتون بخیر
دختری هستم ۲۳ ساله تک فرزندم و دانشوام
سرکار هم میرم
جواب این تست برای من افسردگی متوسط رو به شدید بود
توی خانوادم مشکل زیاد داریم
پدر و مادرم اکثرا در حال بحث و جدل ان
و من رابطه خوبی با پدرم ندارم
خیییلی زیاد میخوابم و اصلا اعتماد به نفس ندارم
مبیترسم ازینکه مسخره بشم از طرف بقیه و خودم رو قبول ندارم
ممنون میشم اگر کمکم کنین
برای اعتماد به نفس بهترت به کارهایی بپرداز که احساس موفقیت بهت میده مثه کنفرانس خوب و … سعی کن با دوستات بیرون بریو و تنها زیاد نمونی و با ورزش خودتو شاد نگه داری
سلام من پسری21 ساله هستم به یه نفر خیلی حسادت می کنم در حدی که گل روز ناراحتم و چشمام از دیدنش درد میگیره اون وخانوادشم از حسادت من خبر دارن وبه من بی محلی می کنن وبه ناراحتی من افزوده میشه طوری که تمام شادی منو گرفته من افسرده کرده اون فرد ماشین داره بااستعداده وضع مالی شدنم خوبه ولی من هیچی ندارم حتی اعتماد به نفس آقای دکتر کمکم کنید به خدا دارم دیوانه میشم نمی خوام ناراحت باشم میخوام شاد باشم میخرم از زندگی لذت ببرم ولی حسادت وناراحتی همه چیز رو از من گرفته ومن و افسرده کرده میخوام بیام مشاوره چون فکر می کنم نیاز دارم آخه اعتماد به نفسمم صفره حتی از این که بدم کلاس رانندگی یا جایی کار کنم میترسم ترو خدا راه نماییم کنید
حسادت یه اختلالیه که بشدت میتونه آسیب رسان باشه و بشه پس برای رفع حسادت سعی کن شرایطتو بپذیری و با واقعیت کنار بیای و برای رسیدن به روزهای خوب و پیشرفت تلاش کنی که خود تلاش بسیار لذتبخشه و رسیدن به اهداف لذتبخش تر
ضمنا مطمن نباش که دوستت به تو و آرامشت و چیزهای خوبت رشک نبره پس کاری کن با موفق شدنهات و احساس شاد بودن و ِلذت بردن از هر چی که داری کاری کنی که اونها به تو و شادیهات رشک ببرن
سلام،خب من تنها، خیلی تنها،دیگه مدت هاست مثل قبل نیستم،علایق رو از دست دادم و هیچ چیز برام دوست داشتنی نیست، از همه چی تقریبا نفرت دارم و حالم زمانی بدتر میشه که دیگران انگ افسردگی و بدبختی رو بهم می زنن ، جرات خودکشی دردناک رو ندارم، دستا تقریبا همیشه زخم و خط خطیه و هر روز به مرگ فکر می کنم ولی اونقدر بی مصرف هستم که لایق نعمت مرگ هم نیستم،من مشکلات زیادی دارم و هیچ وقت نشده درباره اس حرف بزنم، یه دختر ۱۴ ساله نیاز به حرف داره ولی خب من «خیلی تنهام»
کمک به تو توسط یه روانشناس انجام میشه با دارو درمانی بهتر میشی به مرکز ارامش زندگی زنگ بزن
سلام آقای دکتر
ممنون میشم روانشناس خوب برای درمان وسواس فکری در رشت معرفی کنین
سلام
به دفتر آرامش زندگی تماس بگیرید راهنماییتون میکنن
33120043
با سلام
شخصی که مبتلا به وسواس است و شخص قبول نمی کند به مشاور مراجعه کند، خانواده آن شخص باید چه رفتاری در قبال وی انجام دهد؟ اطرافیان وی چه کاری می توانند انجام دهند تا وی را متقاعد به رفتن پیش مشاور کنند؟
سلام
اطرافیان برای درمانش معمولا کاری نمیتونن انجام بدن جز کمک برای رفتن به مشاوره
اما اینکه حاضر به رفتن پیش روانشناس نیست، به این معنیه که بیماری و اختلالش رو نپذیرفته و مشکلشو باور نداره تا وقتی که پذیرش نباشه احتمالا درمانی هم معنی نداره
بهتره بهش مطالعه درباره اختلال وسواس پیشنهاد بشه
درسایت mnamda.com هم مطالب خوبی درباره اختلال وسواس، نشانه های آن و… وجود داره
سلام جناب دکتر
من از کلمه سرطان و بیماری و مرگ زود هنگام خیلی میترسم . همه جوره از زندگیم راضیم ولی این مورد دایم فکر من رو درگیر کرده و با کوچکترین درد در یک قسمت بدن به ته اون و مرگ فکر میکنم . من تهران هستم لطفابا توجه به تخصصتون یک روانپزشک خوب که در این مورد من رو کمک کنه لطفا معرفی کنید
واقعا ممنون میشم
با احترام
سلام
به شما پیشنهاد میکنم قبل از روانپزشک با یک روانشناس مشورت کنید. روانشناس با پیدا کردن ریشهی ترستان میتواند کمک ماندگارتری به شما کند.
روانشناسان خوبی در تهران هستند با یک جستجو در اینترنت یا پرس و جو از دوستانی که قبلا به روانشناس مراجعه کردند، میتوانید یک روانشناس خوب پیدا کنید
سلام وقت شما بخیر
اقای دکتر پدر و مادر من ۲۲ سال هست که باهم ازدواج کردن ولی متاسفانه مشکلات اخلاقی که داشتند همش با وساطت خانوادهاشون حل نشده گذشته و بقولی لاپوشونی شده
الان دیگه مشکلات انقد روی هم انباشته شدن که پدرومادرم شدیدا باهم به مشکل برمیخورن و کارهای ناجالبی انجام دادن و شایدم الان میدن….
برای زوج درمانی پیگیر شدم هزینها خیلی زیاده نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه ۳۰۰ هزارتومن و واقعا این مقدور نیست
کمک میکنید یا کسی رو معرفی میکنید که رشت بریم پیشش؟
سلام
با مرکز تماس بگیرید راهنماییتون میکنن
سلام وقتتون بخیر. چطور میشه یه آدم رو فراموش کرد یا احساسی که بهش داریمو از بین ببریم و بهش فکر نکنیم.
حس فقدان حس آزار دهنده ایی هست که هیجوره نمتونم باهاش مبارزه کنم. یه روزایی خیلی خوبو قوی هستم مثله قبلمم ولی یه روزایی انگار مسائل عاطفی انداختنم گوشه رینگ تا میتونن میزننم. یه وقتایی انقده تو ذهنم باهاش حرف میزنم که انرژیمو از دست میدم و روحم احساس ضعف شدید میکنه. من همیشه دختر قوی و محکمی بودم اما با اینکه شش ماه از اون قضیه میگذره هنوز نتونستم کنار بیام تقریبا روزی نیست تو این شش ماه گریه نکرده باشم. دوس ندارم بقیه عمرمو اینطوری بگذرونم.
سلام
احساس شکست، خصوصا شکست عاطفی کلا سخته و برای رهایی از درد جدایی باید سعی کرد در شرایط جدید قرار گرفت.
و پس از پذیرش مشکل، مرحله انکار رو رد کرد و برای این گذشتن و پذیرش باید بررسی نکات منفی شروع بشه و نکات و یادآوری مثبت حذف بشه.
ورزش کردن رو شروع کن و در کوتاهترین زمان با یک روانشناس مجرب صحبت کن.
ازش غافل نشو تا گوشه رینگ گیر نیفتی و بتونی از ضرباتش نجات پیدا کنی
سلام
در حدود 6 ماهه کسی رو که عاشقانه دوستش دارم از من فرار میکنه به هر کاری دست زدم تا بتونم برگردونمش به رابطه اما هر بار بدتر میشه و همیشه از من فاصله میخواد الان طوری شده که حتی با شنیدن صدای من یا هر پیامی پرخاش میکنه لطفا راهنمایی کنید چطور میتونم به رابطه برگردونمش
سلام
چرا میخوای کسی که ازت فاصله میخواد، صدات رو میشنوه پرخاش میکنه، احتمالا ابراز علاقه بهت نداره، حتی دوست هم نداره رو برگردونی؟